خاطرات یک جانباز 17 ساله از اسارت

به گزارش وبلاگ علیپور رحمتی، در استخبارات عراق ما را در دو اتاق 16متری فرستادند. در هر اتاق حدود 80 نفر بودیم که جای نشستن هم نبود در حالی که تمام بچه ها از ناحیه دست و پا مجروح بودند مجبور شدند بعضاً روی پای هم بنشینند.6 روز بعد در 29 فروردین ما را حرکت دادند به سمت اردوگاه رمادی.

خاطرات یک جانباز 17 ساله از اسارت

به گزارش خبرنگاران،محمدعلی بصری از اسرای عملیات بدر و از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس است. او با اشاره به چگونگی اسارتش روایت می نماید: شب بیست و سوم ما اعزام شدیم خط و فردای آن روز در محاصره قرار در این فاصله ما تانک های دشمن را می زدیم. صبح آن روز مجروح شدم و حوالی ساعت 2 بعد از ظهر سه هلی کوپتر آمدند و منطقه را به توپ بستند. وقتی مطمئن شدند همه مجروح یا شهید شده اند سربازهای دشمن آمدند سراغ ما و به اسارت درآمدیم.

قرار بود جاده بصره - الاماره را منهدم کنیم. زمانی که اسیر شدیم سن زیادی نداشتم. یک پسر مجروح 17ساله بودم. آن ها در بازپرسی اولیه سوالاتی می پرسیدند از جمله اینکه اهل کجاییم و... فامیل من هم که بصری هست. اسم پدر و پدربزرگ و نام خانوادگی را پرسیدند من هم پاسخ دادم. تا گفتم فامیلی ام بصری است، ستوان بعثی پرید جلو و گفت:یعنی تو اهل بصره هستی؟ از آنجا که طلبه بودم و با عربی آشنا بودم منظورش را سریع فهمیدم.

در اصل اجداد ما مبلغ دین بودند و سال ها پیش در عراق زندگی می کردند و بعد از مدتی با دعوت مردم بوشهر به ایران مهاجرت می نمایند. اما نباید این را می گفتم.خدا خواست به یاد بیاورم که در بوشهر یک روستایی هست به نام بصری و من گفتم من اهل روستای بصری هستم. این فامیل من در بازپرسی ها کتک هم داشت چون احساس می کردند اهل بصره عراق هستم ولی من همان پاسخ را می گفتم.

منتقل شدیم به استخبارات. در استخبارات عراق ما را در دو اتاق 16متری فرستادند. در هر اتاق حدود 80 نفر بودیم که جای نشستن هم نبود در حالی که تمام بچه ها از ناحیه دست و پا مجروح بودند مجبور شدند بعضاً روی پای هم بنشینند. حدود 6 روز بعد در 29 فروردین ما را حرکت دادند به سمت اردوگاه رمادی.

عملیات بدر حدود یک هفته طول کشید و بقیه اسرا به تدریج به ما اضافه شدند. بیشتر اسرای بدر روز 22 و 23 اسفندماه اسیر شدند. یک عده از بچه ها که مجروحیت بیشتری داشتند را به بیمارستان منتقل کردند. اما افرادی مثل ما که یکی دوتا ترکش و تیر خورده بودیم را بیمارستان نبردند. همه اسرای عملیات بدر به اردوگاه 9 رمادی منتقل شدند.

اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق عمدتاً در شهرهای رمادیه، موصل و تکریت بودند. در بغداد اردوگاه ثابتی نبود و اسرا را ابتدا می بردند استخبارات. بعد منتقل می کردند به سایر شهرها.

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 29 فروردین 1400 بروزرسانی: 29 فروردین 1400 گردآورنده: aliporerahmati.ir شناسه مطلب: 862

به "خاطرات یک جانباز 17 ساله از اسارت" امتیاز دهید

1 کاربر به "خاطرات یک جانباز 17 ساله از اسارت" امتیاز داده است | 5 از 5
امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "خاطرات یک جانباز 17 ساله از اسارت"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید