عکاسی که سرزمین وینترفل واقعی را روی زمین ثبت نموده است
به گزارش وبلاگ علیپور رحمتی، زمستان از سمت شمال می آید و این فصل به همراه خود مرگ و نیستی را به همراه می آورد. وستِروس (Westeros) با تهدیدی جدی روبرو می گردد که این تهدید را نه تنها وینترفِل (Winterfell) بلکه تمامی بخش های شمالی هم از زخم همه ها و شمشیرهای وایت واکرها و سلاح های کشنده آنها احساس خواهند کرد. دستی یخ زده در تپه های لونلی (Lonely) و هورن وود (Hornwood) آویزان می گردد.
فصل هشتم و سرانجامی سریال بازی تاج و تخت در 14 آوریل امسال میلادی 2019 در معرض نمایش قرار گرفته و هواداران این سریال محبوب را در سرتاسر دنیا هیجان زده نموده است. یکی از این هواداران، عکاسی آلمانی به نام کیلیان شونبرگر است که اخیراً با استوری های تصویری، عشق و علاقه خود را به این سریال محبوب نشان داده است. اسم مناسب و درخورِ زمستان می آید، تداعی کننده تصاویر ترسناک شونبرگر در جنگل های تاریک و دامنه های اروپای مرکزی است.
شونبرگر می گوید داستان جورج آر. آر. مارتین و نمایش فوق العاده این سریال تلویزیونی، منبعی الهام بخش برای انجام این کار بود. تصاویر شونبرگر از قلعه های سر به فلک کشیده تا جنگل های مه آلود، نمایانگر متروکه هایی است که به ندرت کسی می توانسته از نبرد میان مرگ و زندگی، از میان آن ها جان سالم به در ببرد. درخت های پوشیده از برف به اسم ارتش وایت واکرها و ابرهای مه آلود، جملگی بیانگر ارتش فزاینده مرگ بودند. شونبرگر می گوید: مرگ، فرمانروای سرزمین بود و زندگی تقریباً در همه جا در حال خاموشی بود.
اما همه چیز در داستان شونبرگر مفقود نبود، ناگهان نوری گرمابخش بر جنگل سرد تابید. این نور همان آتش اژدها بود. نفس سوزان موجودات باستانی در حال روبرو شدن با سرمای سرانجام ناپذیر بود. آیا مادر اژدها برای نجات آمده؟ آیا این همان نقطه عطف جنگ است؟ نمی دانیم. اما این نقطه آغاز خوبی برای کامل کردن داستان سرایی موردعلاقه شماست.
همانطور که گفتیم، عکاس و هوادار سریال بازی تاج و تخت کیلیان شونبرگر، اخیراً با داستان های تصویری، عشق و علاقه خود را به این سریال محبوب نشان داد. باهم به تماشای این تصاویر زیبا و توضیحات داستانی شان می نشینیم.
ترس و وحشت از دوردست های منطقه شمالی می آمد. چشم انداز ای که از یخ و برف پوشیده شده بود اما گویی چیزی در بیرون وجود داشت، چیزی شبیه به مرگ. چیزی که فقط تعداد کمی آن را لمس نموده بودند و حتی تعداد کمی پس از روبرو با آن زنده مانده بودند، وایت واکرها.
در شمال، ناقوس جنگ به صدا درآمده بود. وایت واکرها به دژ سرزمین شمالی حمله کردند. واکرهای بر زمین افتاده به وسیله رهبر وایت واکرها (نایت کینگ) به اسم ارتش مردگانِ زنده به کار گرفته شدند.
اسم مناسب و درخورِ زمستان می آید، تداعی کننده تصاویر دهشتناک شونبرگر در جنگل های
تاریک و دامنه های اروپای مرکزی است.
مدت مدیدی بود که افراد ساکن در جنوب، دیگر از سوی ساکنین شمالی تهدید نمی شدند. اما همچنان این تصور وجود داشت که نیرویی ماوراءالطبیعه ساکنان جنوب را قرن ها حفاظت می کرد. این نیرو همان دژ بود. اما بایستی گفت که این دژ مستحکم مانعی بر سر راه نایت کینگ و ارتش او نبود. مدافعان شجاع نایت واچ در برابر نیروی مستحکم و قوی اژدهای نامیرا که برگرفته از نیروی ارتباط با مردگان بود، بی اختیار و بی قدرت بودند.
پایگاه های مرزی نایت واچ یکی پس از دیگری سقوط می کردند. اکنون سکوت مرگباری آنها را فراگرفته بود و مهاجمان شمالی بی وقفه به حملات خود ادامه می دادند. نیروهای آنها همانند طوفان بر سرزمین های جنوبی دژ می تاختند.
تپه های لونلی (Lonely) و جنگل هورن وود (Hornwood) جزو اولین اهداف جنگی نایت کینگ بود و هیچ جای فراری برای روستاییان ساکن در آنجا وجود نداشت.
مردم به خدای قدیم و نو پناه بردند. مکان های مقدس باستانی در جنگل ها مجدداً بازرسی شدند اما ظاهراً این موضوع هیچ نتیجه ای در برنداشت.
اشراف زاده ها در جستجوی پناهگاهی در دیواره های قلعه خود بودند و روستاییان به جنگل ها پناه می بردند.
شاید هنوز تعداد کمی در جنگل ها ساکن باشند. قلعه های شاهزاده ها به کمین گاه تبدیل شده اند. با محاصره زنده گان، درب ها شکسته شده و زندانیان فرار کردند.
نبرد میان مرده گان و زنده گان نابرابر بود تا جایی که در نهایت به ندرت کسی زنده ماند. اگرچه هیچ جسدی در میدان نبرد وجود نداشت اما ارتش زنده گان افزایش یافت.
مرده گان حکمفرمایان زمین شدند و تقریباً در همه جا، زندگی نابود شد.
بشر برای رهایی فقط یک گزینه پیش روی داشت. اینکه در جنگل های سرد و طاقت فرسا و یا پشت دیوارهای مستحکم مخفی گردد. روزهای زندگی کردن به شماره افتاده بودند.
در آن موقع تنها یک سؤال مطرح می شد و آن این بود که چه زمانی آخرین دژ بر اثر حمله وایت واکرها و ارتش زندگان شکسته خواهد شد؟ در بخش هایی از سرزمین های شمالیِ وستروس امید کمی برای زنده ماندن وجود داشت و حتی به نظر می رسید که سرزمین های جنوبی هم تسلیم سرنوشت شده بودند. آیا داستان تاریخ بشریت بایستی در اینجا سرانجام می یافت؟
اما ناگهان، نور، نور؟ نه آن نور نیست. آتش اژدهاست. نفس های سوزان موجودات قدیمی در برابر نیروی زندگان سرمازده قرار داشت. آیا مادر اژدها برای نجات بشر آمده است؟ آیا این نقطه عطف نبرد بود؟ نمی دانیم. اما این نقطه آغاز خوبی برای کامل کردن داستان سرایی موردعلاقه شماست.
امیدواریم از این روایات و تصاویر زنده همراه با آن ها لذت برده باشید. آیا شما هم از هواداران این سریال محبوب هستید؟ به نظرتان این تصاویر تداعی کننده این سریال هستند؟
منبع: گردشبان