چند درس مهم از جنبش جلیقه زرد ها
به گزارش وبلاگ علیپور رحمتی، فاطمه اکبری*؛ تجربه جنبش جلیقه زرد ها در فرانسه و اعتراضات سیاهان در آمریکا کلاس درس سیاستگذاری است. این دو اتفاق اجتماعی گویای این موضوع است که حتی در پیشرفته ترین جوامع هم اصلاحات لازم است، اما اجرای اصلاحات ساختاری هرگز کار ساده ای نیست. این دو تجربه به ما می گویند دولت ها اشتباه می کنند و با هر خطا، سیلی از خشم و نفرت زیر پوست جامعه جمع می شود. اما اگر دولتمردان عاقل باشند و نظام سیاسی باظرفیت، نظام های سیاسی می توانند درس های بسیاری از شورش های داخلی، اعتصاب ها و تجمعات خیابانی بیاموزند. در برخی کشور ها مثل عراق، اغلب اشتباهات به سرانجامی بدتر از قبل منتهی می شوند.
در بررسی سال های 2019 و 2020 که درس های بسکمک برای جهان داشتند، می توان دو اقدام اشتباه در سیاستگذاری اقتصادی را ردیف کرد که به منزله کبریت دریافت زیر انبار باروت هستند و باید از انجام آن ها بدون بررسی و طراحی دقیق پرهیز کرد؛ نخست اصلاحات سریع و فوری مخصوصا در بازار های انرژی و کار که عمدتا با هدف کاهش در هزینه های دولت صورت می گیرد. دوم اینکه نحوه ارائه خدمات عمومی در نهاد های انتظامی و حقوقی و قضایی باید تامین کننده عدالت فراگیر باشد و تبعیض به آن راهی نداشته باشد وگرنه دیر یا زود التهاب فراگیر می گردد. نمونه آن جامعه فرانسه است.
شاید قبل از انتشار فراخوان جنبش اعتراضی جلیقه زرد ها در 17 نوامبر 2018 کمتر کسی از خوانندگان فرانسوی روزنامه های پاریسی باور می کرد که تبعات یک تصمیم مفید اقتصادی، کل کشور را در برگیرد. جنبش جلیقه زرد ها البته در مرز های فرانسه محصور نماند و به سرعت در اشکالی متفاوت به دیگر کشور های جهان از هلند و بلژیک و آمریکا تا هنگ کنگ و عراق گسترش پیدا کرد.
اغلب این جنبش ها همچون جنبش جلیقه زرد های فرانسه در پی اعمال سیاست های افزایش قیمت سوخت و اقتصادیات ها به وجود آمدند که این مسائل خود باعث فشار اقتصادی به قشر متوسط جامعه و پائین آمدن قدرت خرید مردم شد. در فرانسه پس از گذشت مدتی اعتراض ها به شورش عمومی علیه دولت دست راستی امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه معطوف شد و مطالبه مثل باقی جنبش های همسو فقط یک چیز بود؛ استعفای دولت و رییس جمهور. در روزنامه های فرانسوی پیاپی گزارش هایی منتشر می شد که این جنبش دولت را در مقابل نوعی بحران بی سابقه قرار داده است.
اما مهمترین پرسش پیش روی دولت دلیل اعتراض نبود بلکه با تعجب از هم می پرسیدند که اینهمه اعتراض کجا نهفته شده بود؟ از آنجا که جنبش رهبر و سازمان دهی معینی هم نداشت توان سازمان دهی اعتراضات 290 هزارنفری 17 نوامبر یکی از بزرگترین سوالاتی بود که تا امروز کمتر کسی به آن پاسخ داده است. از آن سو به دلیل اینکه این حرکت اعتراضی فاقد رهبر بود، شیوه کنترل مسالمت آمیز آن از طریق چانه زنی و مذاکره معین نبود. حالا با گذشت مدت زمان نسبتا زیادی از آن روزها، قضاوت درباره این جنبش حائز اهمیت است. اما ابتدا باید به شیوه رفتار کنشگران در آن اعتراض برگردیم.
مردم برای شکل دهی این جنبش از روش های مسدود کردن جاده ها و جهت های پرتردد و جلوگیری از تردد آسان، نافرمانی های مدنی و پوشیدن جلیقه های زرد برای به عنوان نمادی برای دیده شدن و ایجاد تمایز بین خود و دیگر افراد استفاده کردند. علت انتخاب جلیقه زرد به عنوان نماد این بود که بر اساس قانون راهنمایی و رانندگی که در سال 2008 در فرانسه تصویب شد، در تمامی خودرو های این کشور باید یک جلیقه زرد برای زمانی که خرابی و یا مسئله ای برای خودرو به ایجاد گردد، وجود داشته باشد تا راننده با به تن کردن آن منتظر کمک بماند و اگر خودرویی فاقد این جلیقه باشد، 153 دلار جریمه خواهد شد.
مرکزی هماهنگی و محل آشنایی افراد با یکدیگر در شبکه های اجتماعی همانند فیس بوک و توییتر بود. اولین شخصی که این جنبش را ایجاد کرد، زن جوان 32 ساله راننده ای به نام پریسیلیا لودوسکی که در حومه شهر پاریس زندگی می کرد، در پمپ بنزین های شهر های فرانسه بیانیه ای در اینترنت منتشر کرد و درخواست کرد تا مردم آن را امضا کنند.
در این درخواست ذکرشده بود که این سیاست افزایش قیمت بنزین و گازوئیل از سوی دولت ادامه دار خواهد بود. این بیانیه تا ماه اکتبر 2018 موردتوجه قرار نگرفت تا در 22 اکتبر روزنامه پاریزین گزارشی در رابطه با این اقدام منتشر کرد. پس ازاین انتشار تعداد زیادی از مردم این بیانیه را امضا کردند و به دنبال آن تعدادی از کاربران فیس بوک برای حمایت از این جریان گروهی به نام بلوکاژ ملی مخالف افزایش قیمت سوخت تشکیل دادند.
نظراتی مبتنی بر این وجود دارد که این جنبش، جنبشی برای به حاشیه رانده شدگان بود. شانتل موف، متفکری که جریان چپ گرای فرانسه تسلیم ناپذیر به رهبری لوک ملانشون از او متأثر است، در این باره گفته است که: عمق مسائل فرانسه بسیار بیشتر از چیزی است که می بینید.
از موف تحلیل های جالبی درباره این جنبش منتشر شده است که مهمترین آن ها تحلیل وی بر غایت آن است. به باور موف، این جنبش می تواند به پوپولیسم چپ و راست بیانجامد. نویسنده کتاب در دفاع از پوپولیسم چپ بیان می کند که جنبش جلیقه زرد ها توسط ساکنان مناطق کشاورزی و غیرشهری آغاز شد، اما اکنون با مناطق کارگری و شهری پیوند خورده است و این دو گروه به منافع مشترکی رسیده اند.
طبق تحلیل موف، گروه های به حاشیه رانده شده که کننده ای برای خود در طبقه حاکم نمی بینند، فرم و شکل می یابند. این چیزی درست شبیه حرف های پائولو فریره فعال سیاسی برزیلی است که دموکراسی عمیق را در گروه شنیدن صدا های حاشیه ای می دانست.
وقتی داده ها موسسات تحقیقاتی و پژوهشگران آزاد درباره این قبیل جنبش ها را مرور می کنیم، به عمق حرف موف یا نهیب فریره پی می بریم. در اغلب تحقیقات، نقطه آغاز این اعتراضات مناطق پیرامون شهر ها ذکرشده است. با این حال این جنبش نه به نخبگان و حتی نیرو های پیشروی معمول درصحنه سیاست نزدیک است و نه رهبر نخبه ای دارد.
یعنی این که این پراکندگی اعتراضات در مناطق دورافتاده، دور از مرکز و حاشیه ای تا مقدار زیادی نشان دهنده ساختار و ماهیت این جنبش هم بود. از این منظر است که گفته موف مبنی بر حرکت غرب در عصر پسادموکراسی قابل فهم است. این دوره ای است که از ناکارآمدی دموکراسی کنندگی و بحران سیستم اقتصادی نئولیبرال در غرب سرباز کرده و برای آن تدبیری نشده است.
البته کار در فرانسه بیخ پیدا کرده است. در واقع با ظهور جنبش جلیقه زردها، منازعات اجتماعی فرانسه وارد دوره جدیدی از فردگرایی شده است. در نتیجه همین فردگرایی منحصر به فرد، عاملان اجتماعی دائما از یک افق افراطی ایدئولوژیک به یک افق افراطی دیگر و معمولا از چپ افراطی به راست افراطی عبور می کنند. این جابجایی دائمی و سیال در مواضع، ویژگی غالب جنبش های پوپولیستی است که این روز ها از نو شاهد رشد و پیشروی آن ها نه فقط در فرانسه بلکه تقریبا در تمامی کشور های غربی و اروپایی از جمله در آمریکا هستیم.
پوپولیسم معاصر گویای یک دوره تاریخی است که عموما ارزش ها و انگاره های راست را با شیوه ها و سبک سیاست ورزی چپ در می آمیزد و به نوعی از سرگشتگی و ابهام در حیات سیاسی جوامع مختلف منجر شده است. پس از بحران برگزیت، فرانسه نیز از خلال جنبش جلیقه زرد ها همانند دیگر کشور های اروپایی از جمله ایتالیا، آلمان، سوئد و نیز قریب به اتفاق کشور های شرق اروپا وارد چرخه ای از فراز و فرود پوپولیستی شده اند. قدرت گیری احزابی با مشی عوام فریبانه تنها یکی از نشانه های این شرایط خطرناک است.
براساس آخرین نظرسنجی ها حزب راست افراطی فرانسه موسوم به اجتماع ملی بیش از حزب چپ رادیکال موسوم به حزب نافرمان از جنبش جاری جلیقه زرد ها بهره برداری و بیش از کل احزاب آشوب زده و پراکنده چپ، نقش اپوزوسیون را در مقابل امانوئل مکرون رئیس جمهور تضعیف شده فرانسه ایفا می کند.
در این باره مارسل گشه مورخ و فیلسوف فرانسوی معتقد است که شکاف های اجتماعی جامعه فرانسه متعلق به دیروز و امروز نیست بلکه نتیجه سه دهه جهانی شدن مستمر بوده که به نابودی صنایع در مناطق وسیعی از فرانسه منجر شده است. او تصریح می کند که خود پدیده ماکرون نتیجه اضمحلال نظام سیاسی برآمده از سه دهه تلاطم و تغییر در اعماق جامعه فرانسه است.
اتفاقاتی که خود را در بی اعتمادی عمومی نسبت به کنندگان سیاسی این کشور متبلور ساخته است. مارسل گشه می گویدکه امانوئل مکرون به رغم امید های بی سابقه ای که با انتخابش در نزد فرانسویان برانگیخت، دچار دو اشتباه فاحش است: اول اینکه او به رغم وعده های انتخاباتی خود از شنیدن صدای ناراضیان و سرخورده های جامعه خودداری کرده و کماکان این رفتار ادامه دارد. دوم اینکه او با سرعتی جنون آمیز دست به کار اصلاح و تغییر ساختار هایی شده است که زندگی میلیون ها نفر را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. این رفتار ها با آنچه در زیر پوست جامعه فرانسه می گذرد در تعارض است.
چنین روشی در تاریخ و فرهنگ سیاسی فرانسه غیرقابل تصور و غیرقابل قبول است. هیچ فرانسوی باور نمی کند که کشورش بتواند در عرض یک سال و نیم متحمل اصلاحات سنگین گردد و درعین حال از اثرات آن بهره مند گردد. مثل هر جامعه پیشرفته دیگری، مسائل و مسائل فرانسه پیچیده اند و راه چاره آن ها نیازمند زمان نسبتا طولانی است. اصلاحات در مدیریت اقتصاد، نهاد های سیاسی، آموزش و پرورش، بهداشت و بیمه های اجتماعی و مواردی از این دست در فرانسه آنهم در کمتر از دو سال فقط به یک کابوس یا توهم می تواند شباهت داشته باشد.
این را می توان از فراز و فرود اعتبار جنبش جلیقه زرد ها در جامعه فرانسه فهمید. طبق یک نظرسنجی حدود 55 درصد فرانسوی ها از این جنبش حمایت یا با آن ابراز همدردی می کنند، اما 63 درصد نمی خواهند این جنبش از سر گرفته گردد. این جنبش نوسان جمعیتی بسکمک داشته و همچنان بر مواضع خود و اصلاح سیاست های کاخ الیزه در رابطه با اشتغال، بیکاری، حقوق بازنشستگی و بیمه، معیشت و بهبود وضع اقتصادی و سیاست های اقتصادی کلی تأکید دارد.
از این منظر طبیعی است بازیگران دموکراسی از جمله احزاب افراطی چپ و یا برخی راست گرایان به دنبال تأثیرگذاری بر این جنبش باشند تا بتوانند به خواسته انحلال مجلس و برکناری مکرون و برگزاری انتخابات دوباره برسند. چیزی که اولین گام برای لرزش پایه های دموکراسی در فرانسه است.
این حرکات آنقدر عجیب است که برای نمونه بار ها شده فرانسوا روفن که به سیاستمداری با اندیشه های چپ افراطی شهرت دارد، جلیقه زرد می پوشد و در تظاهرات ساختارشکنانه جلیقه زرد ها شرکت کند. از آن سو رهبر راست های افراطی مارین لوپن هم در صف پشتیبانی از تظاهرکنندگان درآمد و چهره تازه ای از خود به نمایش گذاشت.
با اینکه احزاب چپ و راست میانه، حزب جمهوری خواه و یا حزب سوسیالیست مواضع ملایم تری در قبال اعتراضات داشتند و حتی پیشنهاد اعمال تغییراتی در سیاست های اقتصادی و ترمیم کابینه را بیان کردند، ولی به طور این اعتراضات چهره دیگری از سیاست ورزی را در بین بازیگران به نمایش گذاشت. با همه اینها، اما بسکمک از تحلیلگران معتقدند در اغلب موارد حاشیه نشینان به متن سیاستگذاری ها وارد نمی شوند. مثلا شانتل موف می گوید: شهروندان احساس می کنند در میان گزینه های سیاسی با انتخاب های واقعی روبرو نیستند و در این زمینه، تفاوتی میان چپ و راست میانه نیست.
به همین دلیل آن ها نمی دانند که چرا باید در انتخابات شرکت کنند. بعد ها با اینکه مکرون از برخی مواضع خود عقب نشست و نخست وزیر نیز طرح های مورد اعتراض را به تعویق انداخت، اما این وعده ها جلیقه زرد ها را آرام نکرد. اعتبار سیاسی برباد رفته ماکرون و بسکمک از رهبران جهان تنها بخش بسیار کوچکی از اتفاقاتی است که در نتیجه سیاستگذاری خطا رخ می دهد. تبعات اصلی را باید در درازمدت و در روایتی که عموم جامعه از وزن آن ها در نظام سیاسی بیان می کنند، دید و شنید. روایتی که سمت و سوی خوشایندی ندارد و از ناامیدی و نفرت در سپهر عمومی حرف می زند.
*پژوهشگر سیاستگذاری عمومی
منبع: فرارو